راهِ خاموش: قسمت اول آغازِ بی‌نام

آغازِ بی‌نام

پیش از اینکه جهان شکل بگیره، پیش از اینکه نام‌ها زاده بشن، چیزی بود که نمیشه توصیفش کرد. نه آسمونی در کار بود، نه زمینی. نه نوری، نه تاریکی. نه صدایی، نه سکوتی. فقط یه حضوری بود – عمیق، بی‌کران، بی‌تعریف. توی متون کهن چینی، این حضورِ ازلی رو «دائو» می‌نامن. دائو نه خداست، نه ماده. نه قانونه، نه قاعده. دائو اون چیزیه که پیش از همه تقسیم‌بندی‌ها وجود داشت. منبعی که همه رودها ازش سرچشمه می‌گیرن، اما خودش هرگز خشک نمیشه.

قبل از اینکه بریم سراغ خود متن، بذارین از نویسنده‌ش بگم. لیو آن، شاهزاده منطقه هوآینان، نوه امپراتور گائو – بنیانگذار سلسله هان. این شاهزاده عجیب بود. به جای اینکه دنبال قدرت و جنگ باشه، عاشق دانش و حکمت بود. میگن دربارش رو تبدیل کرده بود به مرکزی برای اندیشمندان. هشت نفر از بزرگ‌ترین دانشمندان زمانش دور هم جمع شدن و این کتاب عظیم رو نوشتن. جالبه که لیو آن فقط 139 سال قبل از میلاد این کار رو تموم کرد، یعنی درست وقتی که چین داشت از دوران آشوب وارد دوران ثبات میشد. انگار می‌خواست بگه حالا که جنگ‌ها تموم شده، وقتشه به حکمت برگردیم.

دائو: آسمان‌پوش، زمین‌بردار

متن با این توصیف شروع میشه که دائو آسمون رو می‌پوشونه، زمین رو حمل می‌کنه، به چهار جهت گسترده میشه، به هشت سو می‌رسه. بلندیش رو نمیشه اندازه گرفت، عمقش بی‌انتهاست. این دائو مثل چشمه‌ایه که می‌جوشه، اولش که می‌جوشه گل‌آلوده، اما کم کم صاف میشه. جالب اینجاست که خالی میشه اما تموم نمیشه – این پارادوکسه، چیزی که هرچی ازش برداری، کم نمیشه.

یکی از قشنگ‌ترین قسمت‌های این فصل، داستان دو موجود افسانه‌ایه: فنگ یی و تای بینگ. اینها خدایان رودخانه بودن که یاد گرفته بودن چطور با دائو یکی بشن. اونها سوار بر ابرها می‌شدن، با شش اژدهای ابری سفر می‌کردن، رعد رو مثل چرخ‌های ارابه‌شون استفاده می‌کردن، برق رو به جای شلاق به کار می‌بردن. می‌تونستن از میان برف و یخ عبور کنن بدون اینکه ردی بذارن، زیر نور خورشید راه برن بدون اینکه سایه بندازن. این نشونه کمال هماهنگی با طبیعته – وقتی انقدر با جهان یکی بشی که دیگه مقاومتی در برابرت نباشه.

اونها به قله کوه کون‌لون می‌رفتن که نوزده هزار لی ارتفاع داشت و جایی بود که رودخانه زرد ازش سرچشمه می‌گرفت. این کوه در اساطیر چین، پل بین زمین و آسمونه، جایی که فانی و جاودان به هم می‌رسن.

وو وِی: هنر عمل بدون عمل

حالا برسیم به یکی از مهم‌ترین مفاهیم: وو وِی. دائو بدون عمل کردن، عمل می‌کنه. بدون حرف زدن، حرف میزنه. چطور ممکنه؟ مثالش با آینه‌ست – آینه که روی آب باشه، تلاش نمی‌کنه چیزی رو نشون بده، ولی هیچ شکلی نمی‌تونه ازش فرار کنه. گرد باشی گرد نشون میده، مربع باشی مربع. آینه فقط هست، و همین بودنش کافیه.

یا مثل صدا و پژواک – صدا که تلاش نمی‌کنه پژواک ایجاد کنه. فقط صدا میزنی، پژواک خودش میاد. این یعنی وو وِی، عملی که طبیعی و بدون زور اتفاق می‌افته. مثل نفس کشیدن، مثل رشد گیاه، مثل جریان آب که همیشه راهش رو پیدا می‌کنه.

یه تشبیه خیلی قشنگ دیگه هم هست – دائو مثل چرخ کوزه‌گریه. چرخ که می‌چرخه، کوزه‌گر دستش رو روی گل میذاره و شکل میده. چرخ فقط می‌چرخه، بقیه‌ش خودش اتفاق می‌افته. قطعات تراشیده و صیقلی شده، دوباره به سادگی اولیه برمی‌گردن. این یعنی وقتی به کمال برسی، دوباره ساده میشی. مثل آب که از کوه میاد پایین، پیچیده میشه، ولی آخرش دوباره به دریا می‌رسه و یکدست میشه.

فو شی و شِن نونگ: نمادهای حکمت

از دو امپراتور افسانه‌ای حرف میزنه: فو شی و شِن نونگ. فو شی کسی بود که هشت تری‌گرام رو کشف کرد، نمادهایی که اساس کتاب تغییرات هستن. شن نونگ هم کسی بود که کشاورزی و گیاه‌درمانی رو به مردم آموخت. این دو در مرکز جهان ایستادن و چهار جهت رو آروم کردن – یعنی مثل محور چرخ بودن، ساکن ولی مرکز همه حرکت‌ها.

آسمون رو مثل سقف استفاده کن، پس هیچ چیز بی‌پناه نمی‌مونه. زمین رو مثل ارابه استفاده کن، پس هیچ جا نمیشه رفت. چهار فصل رو مثل اسب استفاده کن، پس هیچ کاری نشدنی نیست. یین و یانگ رو مثل راننده استفاده کن، پس از هیچ چیز کم نمیاری. این یعنی وقتی با نظم کیهانی هماهنگ بشی، کل جهان در خدمت توئه – نه اینکه بخوای کنترلش کنی، اینکه باهاش یکی بشی.

سریع حرکت می‌کنه ولی نمی‌لرزه، دور می‌ره ولی خسته نمیشه، دست و پاش حرکت نمی‌کنه ولی می‌فهمه هشت افق و نُه دشت چه شکلی‌ان. این توصیف کسیه که با دائو یکی شده. مثل اینه که با جریان رودخونه شنا کنی – نیرو مصرف نمی‌کنی ولی سریع پیش می‌ری.

قدرت نرمی

نرم‌ترین چیز دنیا می‌تونه از سخت‌ترین چیز عبور کنه. منظور آبه که از سنگ می‌گذره. آب نرمه، منعطفه، مقاومت نمی‌کنه، ولی در طول زمان، سنگ رو سوراخ می‌کنه. این درس مهمیه – قدرت واقعی در نرمی و انعطافه، نه در سختی و مقاومت.

چینی‌ها به همه موجودات عالم میگن «ده هزار چیز». دائو این ده هزار چیز رو می‌پرورونه ولی صاحبشون نمیشه، بهشون شکل میده ولی حاکمشون نمیشه. مثل مادری‌ه که بچه‌هاش رو بزرگ می‌کنه ولی نمی‌خواد مالکشون باشه. همه چیز رو حمایت می‌کنه ولی چیزی رو کنترل نمی‌کنه.

صدا فقط به اندازه‌ای که لازمه جواب میده، سایه فقط یک بار ظاهر میشه. بعد یه چیز عجیب میگه: جیائو هو فانگ فو – که یه نوع صدای مرموزه، مثل صدایی که از دوردست میاد ولی معلوم نیست از کجا. این اشاره به اون بُعد مرموز و غیرقابل توصیف دائو داره، چیزی که حس میشه ولی نمیشه کاملاً درکش کرد.

در آخر این بخش، نکته کلیدی اینه: همه کارهای دنیا رو نمیشه انجام داد، پس بذار به شکل طبیعی‌شون انجام بشن. همه تغییرات رو نمیشه فهمید، پس اصلش رو بگیر و بقیه خودشون میان. این خلاصه کل فلسفه دائوئه – به جای اینکه بخوای همه چیز رو کنترل کنی، اصل رو بفهم. به جای هزار تا کار ریز، یه کار اساسی انجام بده. مثل باغبونی که به جای اینکه هر برگ رو جداگانه آب بده، ریشه رو آبیاری می‌کنه.

از این پنجاه صفحه اول، چند درس مهم می‌گیریم: قدرت در نرمیه چون آب از سنگ قوی‌تره، عمل بدون تلاش بهترین نوع عمله، به جای شنا کردن خلاف جهت با رودخونه حرکت کن، مثل آینه باش و فقط منعکس کن، و وقتی به اوج برسی دوباره ساده میشی.

گائو یو، مفسر قرن دوم این کتاب، نکته جالبی داره – کسی که دائو رو نفهمه، عمق حکمت رو درک نمی‌کنه. و حق داره. این کتاب فقط یه متن فلسفی نیست، یه نقشه راهه برای زندگی. راهی که نه با فکر، بلکه با تجربه باید طی بشه.

در قسمت بعدی، وارد فصل دوم میشیم که اسمش «چو ژن» یعنی حقیقت اصیل هست. اونجا درباره اینکه چطور می‌تونیم از دنیای ظاهر عبور کنیم و به حقیقت برسیم صحبت می‌کنیم. تا اون موقع، این رو به یاد داشته باشین: دائو همین الان، همین‌جا، توی هر نفسی که می‌کشین حضور داره. فقط کافیه آروم بشین، گوش بدین، و اجازه بدین خودش رو نشون بده.

این قسمت اول «راهِ خاموش» بود.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *