تحلیل تطبیقی خرد ابزاری و خرد انتقادی: نگاهی فلسفی به دیالکتیک مفاهیم
در این نوشته «دیالکتیک خرد ابزاری و خرد انتقادی» را از منظر تبارشناسی، تحلیل تطبیقی شرق/غرب و دلالتهای معرفتشناختی/زیباشناختی بررسی میکنیم.
تبارشناسی مفهومی: ریشههای هستیشناختی در سنتهای فلسفی
خرد ابزاری[1] خرد انتقادی[2] نه صرفاً بهعنوان مفاهیمی مدرن، بلکه بهمثابه دو جریان عمیقاً ریشهدار در تاریخ اندیشه ظهور میکنند. در فلسفهٔ غرب، تمایز این دو را میتوان تا دوگانگی افلاطونی میان doxa[3] و episteme[4] ردیابی کرد، جایی که خرد ابزاری با تکنه (فنسازی) و پراکسیس (کنش عملی) در جهان محسوس پیوند میخورد، حال آنکه خرد انتقادی با دیالکتیک سقراطی به واسطهسازی نقادانهای فرامیخواند که خودآگاهی را از بند تصورات نادرست میرهاند. هایدگر در تحلیل Dasein[5] این تقسیمبندی را به سطح هستیشناختی ارتقا میدهد؛ او “حاکمیت تکنولوژی مدرن” را محصول غلبهٔ خرد ابزاری میداند که جهان را به “منبع ذخیرهای” تقلیل میدهد، درحالی که “خرد انکشافگر” معطوف به پرسشگری از هستی است. در سنت شرقی، بودیسم مهایانه با مفهوم sunyata[6] ناگارجونا تمایزی مشابه را ترسیم میکند: خرد ابزاری در دام سامسارا (چرخهٔ وجود مشروط) گرفتار ادراکات دوگانهساز با واسازی[7] متافیزیکی، وابستگی متقابل پدیدهها را آشکار میسازد. دائوئیسم نیز در متون ژوانگزو با تأکید بر wu wei[8] به نقد عقلانیت محاسبهگر میپردازد و حکمتی را پیش مینهد که در هماهنگی با دائو (راه) قرار دارد.
تحلیل تطبیقی: دیالکتیک شرق و غرب در تقابل عقلانیتها
دیالکتیک میان فلسفهٔ قارهای[9] معاصر، به ویژه در مکتب فرانکفورت، به اوج تنشهای خود میرسد. هورکهایمر نشان میدهد که عقلانیت ابزاری در کاپیتالیسم متأخر به “عقلانیت ابزاریشده” تبدیل میشود که حتی حوزهٔ اخلاق و زیباییشناسی را تابع منطق کارایی میکند. در رهیافتی هرمنوتیک[10] این تقابل را به چالش میکشد: ذن بودیسم دُوگن با مفهوم “روشناندیشی ناگهانی” (satori) نشان میدهد که نقد رادیکال، نه از طریق تقابل دیالکتیکی هگلی، بلکه با تعلیق دوتاییسازیهای مفهومی حاصل میشود. لویناس نیز با تأکید بر “دیگری” (the Other) خوانشی پدیدارشناختی[11] ارائه میدهد که در آن اخلاق بر معرفتشناسی تقدم مییابد. این دیدگاه با سنت دائوئیستی همپوشانی دارد؛ ژوانگزو در تمثیل “پروانهٔ رؤیایی” عقلانیت ابزاری را بهمثابه زنجیری برای روح انسانی میخواند و “حکمت سکوت” را جایگزین گفتار عقلانی میکند. در این میان، مفهوم Being-toward-death[12] هایدگر نیز نقدی وجودی بر خرد ابزاری است که مرگ را بهمثابه امکان نابودی تمامی محاسبات ابزاری آشکار میسازد.
معرفتشناسی معاصر: واسازی و پدیدارشناسی در عصر پسامدرن
فضای پسامدرن[13]، تفکیک دریدایی از différance[14] سرنوشتساز میشود: خرد ابزاری در دام “متافیزیک حضور” گرفتار است و هرگونه ادعای قطعیت را از طریق تعویق بیپایان معنا فرو میریزد. واسازی[7] بهعنوان شکلی رادیکال از خرد انتقادی، ساختارهای قدرت نهفته در گفتمانهای عقلانی را افشا میکند. این رویکرد با پدیدارشناسی هوسرل در کاربرد epoché[15] همسو میشود؛ تعلیق قضاوت دربارهٔ جهان طبیعی، امکان نقد بنیانهای پیشساختهٔ عقلانیت ابزاری را فراهم میآورد. مرلوپونتی با تکیه بر “زیستجهان” (Lebenswelt) باید تنانگی[16] را بهمثابه بستری برای شناخت بازشناسی کند. در شرق، بودیسم ذن این نقد را تا سرحدّ انحلال سوژه پیش میبرد؛ آموزهٔ sunyata[6] حاکی از آن است که حتی “عقل منتقد” نیز باید از دگماتیسم مفهومی رها شود. مسئلهٔ زبان در این زمینه محوری است: ویتگنشتاین متأخر با مفهوم “بازیهای زبانی” نشان میدهد که خرد ابزاری تنها یکی از صورتهای ممکن عقلانیت در بافتارهای گفتمانی است، حال آنکه خرد انتقادی باید این بافتارها را بهمثابه میدان نبرد قدرت بازخوانی کند.
سنتز فلسفی: فرانظریه و دلالتهای متعالی
سطح فرانظری[17] مستلزم عبور از دوگانهسازیهای تقلیلدهنده است. منظر متعالی[18]، کانت نشان میدهد که عقل محض (خرد انتقادی) باید بهمثابه شرط امکان اخلاق عمل کند، اما این نگرش با نقد پساساختارگرایانه به چالش کشیده میشود. درینجا، تلفیق رویکرد شرقی راهگشاست: مفهوم wu wei[8] دائوئیستی نه به معنی انفعال، که به معنای کنشی همساز با روندهای طبیعی است و میتواند الگویی برای خرد انتقادی فراهم آورد که سلطهگری عقل ابزاری را بیاثر میسازد. دلالتهای اخلاقی این سنتز، مسئولیتپذیری در قبال دیگری (لویناس) و اخلاق محیطزیست را دربر میگیرد؛ دلالتهای اجتماعی آن در جنبشهای ضدهژمونیک متجلی میشود که عقلانیت ابزاری نظامهای سرمایهدارانه را افشا میکنند؛ و در زیباشناسی، تجربهٔ امر والا (کانت) یا مواجهه با sunyata به مثابه ژرفترین سطح نقد، جایگزین مصرف هنر بهمثابه کالا میشود. این گذار، Dasein[5] را بهمثابه موجودی فرا میخواند که نه خود را به “ابزاربودگی” وا میسپارد و نه در انتزاعهای انتقادی محبوس میشود، بلکه در وضعیت epoché دائمی، امکانهای نوین بودن را کشف میکند.
پاورقیها
-
↩︎
instrumental reason — معادل: خرد ابزاری -
↩︎
critical reason — معادل: خرد انتقادی -
↩︎
doxa — پندار -
↩︎
episteme — دانش راستین -
↩︎
Dasein — هستیدرجهان -
↩︎
sunyata — خالیبودن -
↩︎
deconstruction — معادل: با واسازی -
↩︎
wu wei — عدمعمل -
↩︎
Continental — معادل: فلسفهٔ قارهای -
↩︎
hermeneutical — معادل: رهیافتی هرمنوتیک -
↩︎
phenomenological — معادل: خوانشی پدیدارشناختی -
↩︎
Being-toward-death — هستیبهسویمرگ -
↩︎
postmodern — معادل: فضای پسامدرن -
↩︎
différance — تفاوت/تعویق -
↩︎
epoché — تعلیققضاوت -
↩︎
corporality — معادل: باید تنانگی -
↩︎
meta-theoretical — معادل: سطح فرانظری -
↩︎
transcendental — معادل: منظر متعالی
سوالات متداول
تفاوت خرد ابزاری و خرد انتقادی چیست؟
خرد ابزاری با تکنه و پراکسیس در جهان محسوس پیوند دارد، در حالی که خرد انتقادی با دیالکتیک سقراطی به نقادی و رهایی از تصورات نادرست میپردازد. این تمایز به دوگانگی افلاطونی بین doxa (پندار) و episteme (دانش راستین) بازمیگردد.
نگاه هایدگر به خرد ابزاری چگونه است؟
هایدگر در تحلیل Dasein (هستیدرجهان)، حاکمیت تکنولوژی مدرن را محصول غلبهٔ خرد ابزاری میداند که جهان را به “منبع ذخیرهای” تقلیل میدهد، در مقابل “خرد انکشافگر” که پرسشگری از هستی را دنبال میکند.
مفهوم sunyata در بودیسم مهایانه چه ارتباطی با خرد انتقادی دارد؟
در بودیسم مهایانه، sunyata (خالیبودن) با واسازی متافیزیکی، وابستگی متقابل پدیدهها را آشکار میسازد و نشان میدهد که حتی “عقل منتقد” نیز باید از دگماتیسم مفهومی رها شود.
جمعبندی: این تحلیل نشان داد که «دیالکتیک خرد ابزاری و خرد انتقادی» همچنان مسئلهای زنده برای فلسفهٔ معاصر است و فهم آن بدون گفتوگوی شرق/غرب ممکن نیست.


دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!