روایت اول – برادران لیلا

با سلام امروز می خوام در مورد فیلم برادران لیلا با هم صحبت کنیم. اول از همه بگم مدتی بود فیلم رو نگاه نمی کردم و نسبت به دیدنش گارد داشتم. دلیلش اینه که اساسا با سینمایی که کارگردان مولف هایی مثل سعید روستایی می سازند زاویه دارم. دلیل اولشم سوار شدن روی موج سینمایی جدیدی بوده که پر از سر و صدا و حرف های فلسفی از دهان بروبچه های خودمونی بگم حاشیه شهریه. حرفایی پر از اغراق و اون هم همراه با سروصداهاییه که واقعا چند باری ادم و به فکر وادار میکنه که از سینما خارج بشه.

و اما برادران لیلا

تو این پادکست من قصد ندارم به تکنیک های سینمایی و ساخت و نحوه تاثیرگذاری عوامل تکنیکی فیلم ها اشاره کنم میخوام باهم دیگه کمی در مورد محتوا صحبت کنیم. چیزی که امروزه واقعا کمتر در پشت نقاب تولید دیده میشه.

نقطه شروع فیلم واقعا من رو میخکوب میکنه. شروعی هیجان انگیز. خارج از عرف فیلم قبلی نویسنده. همون اول فیلم متوجه میشیم که با سه سویه روبرو هستیم. برادری که داره جون میکنه تا سرکار حقشو بگیره و جوابش سرکوب فیزیکیه و از طرفی خواهری که به خاطر درد کمری که از نگه داشتن خانواده کنارهم، براش ایجاد شده و داره فیزیوتراپی میکنه و البته همزمان تو تلویزیون هم متوجه میشه کارخونه برادرش بهم ریخته و سویه سوم پدری که آرام و با چهره ای پدرخوانده گونه توی خونه نشسته و داره فکر بزرگ خاندان شدنو میکنه.

واقعا جذاب …

همون اول متوجه شدم فیلم داره بهم میگه میخواد از سیاست، اجتماع و بنیان خانواده و رسم و رسومات و تعصباتش صحبت کنه.

ولی راستشو بخوایید یکم که فیلم میره جلو متوجه میشم اونقدرها هم نباید زود قضاوت کنم. هنوز فیلمساز فرسنگ ها فاصله داره تا ترکیب این سه عنصر در دل یک داستان. در اصل داستانی شکل نمیگیره. اصلا نویسنده هم متوجه نشده داره چه کار میکنه، انگار مدتی یه سری ادم نشتن و دغدغه های سیاسی و اجتماعی و خانوادگی رو نوشتن و همه نوشته ها رو یکی کردن و یه سری بازیگر خوب هم آوردن و تیتروار دغدغه ها رو بیان کردند.

ولی بازم کشش فیلم قابل تحسینه و هر لحظه دنبال همزاد پنداری هستیم. ولی واقعیت اگه بخواییم با موارد منفی فیلم جلو بریم، مشکل من سردرگمی مخاطب در بین نمادهای داستانه. اول از همه بگم لیلا خشم هایی داره علیه حماقت. حماقت هایی که میبینه خانودش دچارش میشن. هر لحظه هم با حماقت جدیدی روبرو میشه. این زیباست. این حرکت فعالانه و جسورانه ی لیلا در طول فیلم که البته بارها و بارها اعراق آمیز نشون داده میشه باز هم زیباست و منو جذب خودش میکنه. لیلا برایندی از گفتمان همه ی نسل ماست. چه دختر چه پسر. همه نسلی که حماقت هایی رو میبینه و حتی مقصر رو هم میبینه ولی یکجا این نسل سکوت میکنه و یک جا لیلایی ساخته میشه که سکوت نمیکنه.

کشش این فیلم در اصل دست به دست شدن حماقت هاست. اول فکر میکنیم برادرا می خوان با مشارکت تو طرح به واقع دزدی لیزینگ یک شرکت پول دار بشن. و بعد خوشحالیم که اینکارو نمیکنن و در جای دیگه موافقن که سکه ها برای هدیه عروسی فامیل خرج شه و باز خوشحال میشیم که این اتفاق نمیوفته و بعد به مرور یکه میخوریم که همشون درگیر همه ی این حماقت ها هم شدن.

ولی در این خط داستانی که همه اش ذهن خشمگین نویسنده رو ترسیم میکنه چنان المان ها و استعاره ها در فیلم پر شده که اصلا خط روایت به نوعی به درستی پرداخت و ساخته نشده. مثلا مسئله عروسی فامیل که برای نشان دادن بعد سومی که مطرح کردم یعنی جایگاه تعصبات و رسم و رسوم اینقدر تصنعی ساخته شده که به نوعی من رو یاد فیلم های کمدی بسیار سطح پایین میندازه. مراسمی که بیشتر از اونکه به روابط فامیلی بپردازه و به ما حقانیت نسل قبل رو در افکارشون (حداقل) نشون بده دنبال صحنه سازی های جذاب از سالن زیبا و رقص و پایکوبیه و اونجا که جانشین دوم مقام اول خاندان به جای نفر اول که سعید پورصمیمی بازی میکنه انتخاب میشه واقعا تمام حس و حال تراژیک رو با صحنه سازی کمیک از بین میبره.

و اما خط داستانی این فیلم می خواد از طرفی به قهقرا رفتن ملتی رو نشون بده که هنوز درگیر تعارفات و رسوم دست و پا گیر خانوادگی ای هستند که از ریشه تموم هستیشون رو نابود میکنه و از طرفی این مشکل رو تسریع میده به سیاست و انباشت مشکلات نسل به نسل یا دوره به دوره و در بین همه ی این حرفا جایگاه زن در جامعه ی زن ستیز رو باز میکنه. جامعه ای که نویسنده ترسیم میکنه حتی مادرانش هم زن ستیز هستند. اونجا که مادر با صراحت دخترش رو از به دنیا آوردنش ملامت میکنه.

البته میدونم نگاه فیلمساز هم همین کمیک نشون دادن چنین رسم و رسوماتیه. ولی واقعیت نمیتونه خوب شکل بگیره.

و یا وقتی در بعد دوم یعنی اجتماع ما با خرید مغازه ای در دستشویی یک پاساژ روبرو هستیم هم. همین مشکل دوباره بیرون میزنه. اصرار بر نشون دادن دستشویی و رفت و امد ادم ها بهش و در عین حال ذوق شخصیت ها برای خرید مغازه کاملا از داستان بیرون میزنه.

و همینطور در بعد اول یعنی اتصال روایت به محتوای سیاسی، باز هم یک مثال کاملا مهندسی معکوس شده برای نشون دادن یک حرف خیلی خیلی از این نویسنده بعید بوده. شرکت لیزینیگی که هر سال به دست مدیر جدیدی میوفته تا بدهی رو از نفر قبلی بگیره و و بعد از مدتی دوباره بدهی رو زیاد کنه به نفر بدی بده. واقعا چنین مثال ساده ای برای نشان دادن دست به دست شدن مشکلات دولت ها به دور از یک فیلم درون گرای خوب هستش.

و همه اینا ها برای من اونجا سوال پیش میاره که ما اساسا با یک فیلم نماد گرا رو برو هستیم یا یه فیلم کاملا رو که نیاز به فکر کردن هم نداره و فقط باید دیدش و غصه خورد. ما خوشحال میشیم از کشف نماد هایی فیلم مثل لیلا که نماد بیداری جامعه است یا مافیای اقتصادی حاضر در عروسی که مثل فیلم های وسترن در حال بالا پایین کردن سکه ها هستن یا کشتی کج دیدن خانواده که نشون دهنده ی خوی پوشالی بودن افکار و خواسته هاشونه یا همینطور نحوه ی قرار گرفتن دستان دو شخصیت فیلم در اتوبوس که نماد اسارتشونه و باز اشاره به بیمه بیکاری و نماد پروریش و از جهتی روبرو میشیم با سطحی نگری های بسیار سخیف مثل اشاره به دستشویی تو چندین جای فیلم، صحبت های اغراق شده ی فلسفی شخصیت ها یا صحنه های عروسی یا حتی خونه بالاشهری که نه سند داره نه جای مناسبیه و همینطور بی سواد نشون دادن پدر خانواده که همگی بی پرداخت مناسب و به زور در دل داستان قرار گرفته اند.

و اما صحنه ی پر حاشیه ی سیلی زدن لیلا به پدر. این مدت بارها شنیدم عده ای در نفی این صحنه صحبت هایی کرده اند. ولی قاطعانه میتونم بگم نویسنده بسیار زیرکانه این صحنه رو در فیلم جاسازی کرده. این برخورد نگاه تبلیغاتی و حاشیه سازی فیلم هستش. فیلمساز به خوبی با مطرح کردن این صحنه قضاوت رو به مخاطب سپرده که آیا چنین برخوردی میتونه جوابگوی نسلی بشه که سال هاست حماقت ها رو دیده و سکوت کرده ویا حداقل فقط اعتراض کرده؟ و جالب اینجاست به صورت پنهان خود فیلمساز جواب این سوال رو اینطور معنی میکنه که چنین رفتار خشونت باری هم جواب نمیده و هم پدر به کارهای خودش ادامه میده و هم برادرها به شدت ناراحت میشن. پس القا میکنه به نسل بیدار جامعه که با خشونت هم چیزی درست نمیشه.

صحبت های خودمو با دیالوگی از فیلم به پایان میرسونم

وقتی جای فکر کردن چجوری فکر کردن رو یاد میدن همین میشه